raharaha، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

ردپاي تجربه ( كودكانه هاي رها )

بازی های حافظه

  سلام این پست رو برای یاسمین جون میذارم هدفم تبدیل وبلاگم به یه وب آموزشی نیست چرا که عزیزان زیادی زحمت کشیدن و در مورد روشهای آموزشی شیچیدا و منتسوری و .. مطلب نوشته اند من فقط چند تا  برنامه آموزشی حافظه با متد شچیدا برای بچه های زیر٢ سال رو میذارم   خوب اول از همه * تمرینات را باید مفرح و شاد کرد بهترین زمان رو انتخاب کنید زمانی که فرزند شما آمادگی لازم را داشته باشد  گرسنه نباشه خوابش نیاد حالش هم خوب باشه بنظر من بهتر خودتان هم آمادگی لازم را داشته باشید قبل از انجام تمرینات باید تمرینات آمادگی رو انجام بدهید که شامل ١. نفس عمیق کشیدن و تنفس معمولی ( ما اصولا شروع میکنیم به ف...
15 آبان 1392

عید غدیر مبارک

  تا چشم خُم افتاد به سیمای تو ساقی! مثل همه خَم شد جلوی پای تو ساقی! دل بست به آن حالت گیرای تو ساقی! شد مثل نبی غرق تماشای تو ساقی!     «اليوم» چه کردي که خرابت شده احمد «اکملت لکم» گفته و راحت شده احمد   اين سلسله عشق به موي تو رسيده سيب دل عشاق به جوي تو رسيده اين عقل به سر منزل روي تو رسيده هي گشته و آخر به سبوي تو رسيده   خاتم به تو ‌باليده که پايان پيامي هم نقطه‌ي آغازي و هم ختم کلامي   من عاشق آن لحظه که انگشتريت را ... مجنونِ تو وقتي رجز خيبريت را ... ديوانه‌ي آن دم که دمِ حيدريت را ... وحي آمده تا گوشه‌اي از دلبريت را ...   دل برده‌‌اي از ...
15 آبان 1392

و اما ........ 37

زندگی رسم خوشایندی است زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ پرشی دارد اندازه عشق  زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود زندگی جذبه دستی است که می چیند زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است زندگی بعد درخت است به چشم حشره زندگی تجربه شب پره در تاریکی است  زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد زندگی سوت قطاری است که درخواب پلی می پیچد زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست خبر رفتن موشک به فضا لمس تنهایی ماه فکر بوییدن گل در کره ای دیگر زندگی شستن یک بشقاب است  زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است زندگی مجذور آینه است  زندگی گل به توان ابدیت زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما زندگی هندسه ساده و یکسان ...
15 آبان 1392

و اما ....... 35

و یک تصمیم جدید در یک روز جدید از امروز میخوام یه جور دیگه زندگی کنم . نمیخوام بگم قبل از این بد زندگی کردم یا خوب با گذشته کاری ندارم فقط و با آینده نیز . میخوام از حال لذت ببرم میخوام زندگیم رنگی باشه ، سبز نه آبی نه من رنگین کمان رو میخوام رنگین کمان زیبا و لطیف پس پیش به سوی رنگین کمان زندگی سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااامممممممممممممممممم من دارم میام با یه کوله بار عشق که نثار عزیزانم کنم زندگی سلاااااااااااااااااااااااااااااااااامممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم بعد نگار : و ما در حال موفقیت و دیدن روزهای رنگی
15 آبان 1392

و اما ......... 34

دلم میخواد بنویسم از خودم و از خواسته هاییم نمیدونم باید برم یه جای دیگه و برای خودم بنویسم یا همین جا کنار دخترم برای دلتنگیها و خواسته و روزهای خودم هم بنویسم چندی قبل شعر عجب صبری رو گذاشتم و سرزنش شدم شاید باید عنوان وبم رو عوض کنم شاید حیاط خلوت من به بهانه دخترم بهتر باشه نمیدونم نظر شما چیه
15 آبان 1392

و اما ....... 28

عجب صبری خدا دارد! اگر من جای او بودم. همان یک لحظه اول ، که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ، جهانرا با همه زیبایی و زشتی ، بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم. عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم . که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ، نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ، بر لب پیمانه میکردم . عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم . که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامۀ رنگین زمین و آسمانرا واژگون ، مستانه میکردم . عجب صبری خدا دارد ! اگر من جای او بودم . نه طاعت می پذیرفتم ، نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ، پاره پاره در کف زاهد نمایان ، سبحۀ، صد دانه میکردم . ...
15 آبان 1392

و اما ..... 13

اگر يك قورباغه تيز هوش را درون آب جوش بيندازيد چه ميكند بيرون مي پرد . در واقع قورباغه سريع به نتيجه مي ريد كه لذتي در كار نيست و بايد رفت حال اگر همين قورباغه يا يكي از اقوامش را درون آب سرد بيندازيد و روي شعله قرار دهيد . قورباغه استراحت ميكند و با خود ميگويد آخ جون ظاهرا آب گرم ميشود و تا چشم بهم زنيد يك قورباغه آب پز داريد زندگي داراي اصل قورباغه اي است اگر ما هم مثل قورباغه داستان ابلهي كنيم و به گرماي تدريجي آب عادت كنيم كار از كار خواهد گذشت پس همه بايد نسبت به جريانات زندگي آگاه باشيم اصل قورباغه اي به ما هشدار مي دهد كه مراقب شرايطي كه به آن عادت ميكنيم باشيم تا وقت را از دست ندهيم   ...
15 آبان 1392

و اما...... 12

  مهربانی مهربانی ساده است  ساده تر از آنچه فکرش را بکنی کافیست به خودت ایمان داشته باشی و به معجزه مهر کافیست تا به دستانت فرمان دهی تا بجای تنبیه   آرام بر سر کودک سرکش فرو آیند تا موهایش را قلقلک بدهد کافی است تا به چشمانت بیاموزی که چشم آینه روح است کافی است به دلت یاد آوری کنی همیشه دل هایی هستند که درد امانشان را بریده و محتاج همدلیکافی است به گوش هایت یاد دهی که می توانند سنگ صبور باشند حتی اگر صبوری سنگین شان کند کافی است یاد بگیری انسان بودن فقط زنده بودن نیست باید زندگی کرد و زندگی چیزی نیست جز مهربانی کردن و عشق ورزیدن
15 آبان 1392

واما ... 24

و امروز بسي دلمان گرفته . از اين دنيا و از اين زندگي . چرخي در شعرهاي سهراب زديم و پستي نيز گذاشتيم  و باز هم خود را مشغول كرديم و لي حالمان بهتر نشد كه نشد دوبار آمديم اينجا تا بنويسيم شايد فرجي حاصل شود . گفته بودم كه رفته بوديم نهاوند . قرار شد دوستانمان بعد از برگشت ما بيايند تهران چند روزي با هم باشيم و بعد آخر هفته بريم پيرانشهر گشتي بزنيم و شايد از آنجا هم سري به خوي بزنييم  منزل عزيز دلمان دوست دوران قديم  الميرا جان . بچه ها شنبه آمدن و تا امروز صبح گلي خوش گذشت تا صبح كه گوشي ابراهيم زنگ خورد و متاسفانه خبر در گذشت همسر خواهرش را دادن و چه بر ما گذشت ...... با كيوان تماس گرفتم تا برگرده و بچه ها رو برسونه آخه حا...
15 آبان 1392

و اما ....24 (زندگي )

شب آرامی بود می روم در ایوان، تا بپرسم از خود زندگی یعنی چه؟ مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید ، هدیه اش داد به من شب آرامی بود می روم در ایوان، تا بپرسم از خود زندگی یعنی چه؟ مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید ، هدیه اش داد به من خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا لب پاشویه نشست پدرم دفتر شعری آورد، ت کيه بر پشتی داد شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین : با خودم می گفتم زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست رود دنیا جاریست زندگی ، آبتنی کردن در این رود است وقت ر...
15 آبان 1392